maheshabe14
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 26 آبان 1398برچسب:, توسط بی امید |

 

 برایم نوشته بود : دیگر دنبال من نیا . تماس

 نگیر . اس نده . سر کوچه منتظرم نباش .

 از دورهم نگاهم نکن زیرا هرچه بین ما بوده

تمام شده . پس خواهش میکنم مزاحم نشو .

 اول باورم نشد موضوع جدی باشد فکر کردم

 دلش خواسته کمی بامن شوخی کند و سر به سرم

بگذارد . وقتی به او زنگ زدم تلفن را خاموش کرد شک کردم

باید اتفاق ناگواری رخ داده باشد . وقتی چند روز دورادور

او را تعقیب کردم همه چیز برایم روشن او عشق با شکوه

مرا با یک بنز آلبالوئی عوض کرد بود . هنگامی که

اورا دست در دست آن جوان دیدم سراپایم به آتش کشیده شد

وقلب بیچاره ام خود رادیوانه ورا به قفسه سینه ام  کوبید . در همین

حین صدای بغض آلود خواننده ای از دور توی گوشم پیچید :

 ( ترا با دیگری دیدم که گرم گفتگو بودی

   با او آهسته میرفتی سراپا محو او بودی

   گناهت را نمی بخشم . گناهت را ...)

   به دلم گفتم : دلکم آسوده باش وبه این صدا گوش کن تا دریابی

  او نیز سالها پیش به این درد مبتلا بوده ، پس خوشحال باش

 که تنها تو نیستی که به این غم مبتلا هستی .

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.