نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب:ببخش وفراموش کن , توسط بی امید |

 

 عزیرم برگرد توبه کردم

 

 اگر گفتم تو بی مهرو وفائی توبه کردم

 

 اگر گفتم ز هجران و جدائی توبه کردم

 

 مپرس از من که بی تو در چه حالم

 

 اگر گفتم نمی خواهم بیائی توبه کردم

نوشته شده در تاريخ جمعه 12 مهر 1392برچسب:بدون بسم الله, توسط بی امید |

 چرا مثنوی بسم الله ندارد ؟؟؟

 

 مثنوی معنوی اثر فنا ناپذیر مولوی را می توان به حق ، کامل ترین ،

 شورانگیزترین دیوان تصوف وعرفان به زبان فارسی دانست .

 البته باید به قصه های زشت ، کلمات رکیک و مستهجن این

 کتاب نیز اشاره نمود . بی شک این گونه کلمات از مولانا که

 واعظ ، مدرس ، شیخ ،عارف ، عالم وفقیه است آنهم در

 مثنوی بعید می باشد .اگر چه اینگونه سخنان در شعر

 فردوسی ، نظامی ، سعدی ،غزنوی ، شیخ بهایی و

 با شدت بیشتری در دیوان ایرج میرزا نیز وجود دارد . اما

 کاستی مثنوی به قصه هائی مانند حکایت مخنث

 ولوطی،، نان ونی ،گلرخ، مخنث وامرد،جوجی وچادرش،

 کدو کنیز وخر و... نیست بلکه کاستی کتاب از این جا ناشی

 میشود که برخلاف آنچه در جهان اسلام مرسوم بوده

وهست ،بابسم الله آغاز نمیشود . در این مورد عرفا و

دوستداران دانشمند مولوی، حکایت ها تقریر نموده اند .

 در این بین آنچه گوش نوازتر می نماید این است که

 عارف بزرگ پارسی گو در حکایت نی نامه در آنجا

 که از جدائی ها شکایت می کند ازخدا به بزرگی یاد

نموده است .

 بشنو این نی چون حکایت می کند

 از جدائی ها شکایت می کند

 کز نیستان تا مرا ببریده اند

 از نفیرم مرد و زن نالیده اند

 بی شک اگر غرض از نی انسان باشد مقصود از

 نیستان نیز خداست ! ولی اگر نی را انسان

 ونیستان را خدا بدانیم ، به اعتقاد من در کلام مولوی

 نقض به وجود خواهد آمد زیرا مولوی در جای دیگر می گوید

 مرده بدم زنده شدم دولت    عشق آمدو من دولت پاینده شدم

 به نظر من کسی که خود را از نیستان میداند هرگز مرده نبوده

و هرگز زنده نشده است زیرا نیستان از ازل وجود داشته وتا

 ابد بدون تغییر باقی خواهد بود ( ازل وابد به معنی

 زمان بی آغاز وبی پایان) لذا وقتی مولوی می گوید :

 مرده بوده تا عشق وی را زنده نموده است در کلامش

 نقض به وجود می آید!!!          این بحث ادامه دارد .

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 10 مهر 1392برچسب:آیا منتسکیو افکار ونظرات مولوی را بازگو نموده است؟, توسط بی امید |

 

مولانا و منتسکیو

 

گر چه نمی توان و نباید افکار واندیشه عارف

کم نظیری مانند مولانا را با عقاید ونظرات

منتسکیو فیلسوف باهم مقایسه نمودولی

چنین به نظر میرسد این دو در مورد خدا

و آفرینش یکسان می اندیشیده اند.با اینکه از

نظر دیدگاه وجهان بینی تفاوت فاحشی با هم

دارند،دیدگاه آنها درمورد خلقت تفاوت چندانی

باهم ندارد.مگر اینکه به این نتیجه ناامیدکننده

برسیم که فیلسوف بلند آوازه غرب،شبی رندانه

شبیخون ناجوانمردانه ای به گنجینه با ارزش

شرق زده وبا دست پرمراجعت نموده است .

نباید فراموش کردکه بحث ما درمورد خلقت از

دیدگاه یک عارف ویک فیلسوف است مولوی

اعتقاد دارد :

 

ذاته نا یافته از هستی بخش

کی تواند که بود هستی بخش

منتسکیو نیزبرخلاف فیلسوفان هم عصرخود

 معتقد است:چه ابلهان است که گمان بریم

موجودات اندیشمند،مخلوق سرنوشت کورند »

البته دراین خصوص می توان با اندکی تساحل ،

به این نتیجه هم اندیشیدکه شایدپس ازگذشت

چندین قرن، منتسکیو فیلسوف هم به همان

نتیجه ای دست یافته باشد که قرنها قبل

مولوی عارف رسیده بود . نظر شما چیست؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 10 مهر 1392برچسب: افسوس که دل شکست , توسط بی امید |

 

 دیدی دلم چه بی صدا شکست ؟

 

دیدی دلم چه بی صدا شکست ؟

دیدی این بلور درخشان عمر من بازیچه بود؟

دیدی چه بی صدا دل پر آرزوی من

از دست کسی که ندانست قدر آن

 به زمین خوردو بی صدا شکست

 

 

نوشته شد توسط : شهزاد

 

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 10 مهر 1392برچسب: انسان کامل کیست ؟, توسط بی امید |

انسان کامل ،عرفا کامل نیست !

 برخی ازمتفکرین مسلمان معتقدند :انسان کاملی که عرفا

 معرفی می کنند یک انسان کامل به معنای واقعی آن نیست.»

گرچه دارای بسیاری ازخصوصیات وویژگی های یک

انسان کامل می باشد اما ضعف هائی نیز دارد زیرا یک

 انسان کامل نمی تواندفقط به خود بپردازدو تنها درفکر

خویش باشد.در واقع انسانی که همه اندیشه اش بدین 

سومعطوف است که «خرک لنگ خویش زجوئی بجهاند»

نمی تواند انسان کامل باشد .زیرا انسان کامل نباید ساعات

فراوانی ازعمر خویش را درخلسه وسماء بگذراند. انسان

کامل نباید بهشت را فقط وفقط برای خود بجوید و خدا را

تنها برای خود بخواهد ودیگران را بحال خود در حیرت و

سرگردانی رها نمایدتا سرازناکجا آباد درآورند .انسان کامل

نباید 3 ربع از ساعات عمر خویش رادر تنهائی به عبادت

و مناجات بگذراند و از خلق فراری باشد. انسان کامل 

می بایست برای مردم اطراف خویش مثمر ثمر واقع شود.

انسانی که بیشتر لحظات عمر را در حال کشف وشهود

بسر می برد ، انسان کامل نیست ونباید رهبری جوامع

بشری رابه وی سپرد .

 

دوست من به عقیده توانسان کامل کیست ؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 10 مهر 1392برچسب: از دفتر خاطرات یک بیمار روانی , توسط بی امید |

 فریاد از دیو دروون

 

 می خروشم از غم هجران تو

می فروشم هرچه را دارم زخویش

تا به سوی تو نهم در راه پا

بلکه من یابم ترا اما کجا ؟

 

یاد می آید مرا ، ایام دور

که تو بوسیدی مرا ، اما به زور

دور می کردم ترا من از برم

تا بیاسایم دمی در بسترم

 

آه ، وقتی میشدی از من جدا

شکوه می کردم من از رفتار خویش

عهد می بستم اگر آیی برم

فاش گویم نزد تو اسرار خویش

 

وای از دیو درونم که به قهر

می خروشد بر منو افکار من

او گریزان است از عشق ووفا

او نمی خواهد که من یابم ترا

 

میگریزم از خود و دیو درون

میروم تا انتها، تا به جنون

 

 

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب: آیا جبر بر جهان حاکم است یا اختیار ؟, توسط بی امید |

 

 دانته ومشیت الهی

 

دانته را بدون اغراق می توان بزرگترین شاعر و

کتاب وی ، کمدی الهی رابزرگترین و باشکوهترین

و یکی از شاهکارهای جهان مسیحیت در قرن

سیزدهم میلادی عنوان نمود . گر چه دانته ، اثر

جاودانه اش کمدی الهی را تحت تاثیر کتاب سفری

به بهشت ودوزخ ،اثر خامه ابوالعلا معری سروده

است .دانته با زیرکی وزبردستی تمام ،در کتاب

خود کمدی الهی که طبق اعتقادات مسلمانان

و مسیحیان کاتولیک نوشته شده حالات بعد از

مرگ ومحیط های برزخ،دوزخ وبهشت را

بررسی می کند. وی به مشیت بالغه الهی

اعتقادکامل دارد ولی آزادی اراده انسان را نادیده

گرفته است.زیرا اظهار میدارد: مشیت وی آرامش

خاطرماست.اما درانتهای کتاب به این نتیجه میرسد

که حتی آگاهترین ارواح که مشمول عنایات الهی

هستند هم قادر نیست به این سوال پاسخ بدهد

که انسان با اراده آزادبه انتخاب می پردازد؟یامشیت

الهی بر سر نوشت وی حاکم است !!!!!!!!!!!

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, توسط بی امید |

 

 بیا ای حافظ شیراز

 

بیا ای حافظ شیرازبا هم محفلی سازیم

دمی را گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

دگر عشق و محبت نیست درشیراز محبوبت

بیا تا محمل خود را به شهر دیگر اندازیم

بیا تا حسرت دیروز را در دل بخشکانیم

(فلک را سقف بشکافیم وطرحی نو دراندازیم)

 شراب ارغوانی را به شیخ و زاهدش بخشیم

تن خود را فقیرانه به حوض کوثر اندازیم

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, توسط بی امید |

 

   بی کس وتنها

 

بی کس وتنها،غمگین ودربدر

لنگ لنگان میروم تاانتهای شهر

با چشمان اشکبارمی کنم نگاه

به پای برهنه وسنگ فرش کوچه های شهر

می بارد باران تند و بی لجام

بر من و کوچه ، پسکوچه های شهر

قطرات اشک می چکد به وادی گونه ام

این منم، تنها بینوای شهر

 سگی گرسنه دنبال می کند مرا

هراسان می گریزم در کوچه های شهر

امید نیست گشوده شود دری

از میان  تمام خانه های شهر

کس خار را نمی برد جان من

به میهمانی گلخانه های شهر

روزم ز شب سیه تر نموده سرنوشت

زچه سنگ میزنند مرا دردانه های شهر

با این بخت سیاه و بغض شکسته در گلو

باید سفر کنم به ویرانه های شهر

دلم گرفت زعالمان بی عمل ، رها:

شاید همنشین شوم با دیوانه های شهر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 29 آذر 1387برچسب:, توسط بی امید |

 

 اگر عقاب بلند پرواز در لانه کرکس بزرگ شود

 شاید پروازش مانند دیگر عقابان باشد ولی بی

  تردید همواره به دنبال لاشه های فاسد شده

 خواهد گشت .

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.