نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 آبان 1398برچسب:, توسط بی امید |

 

 از خدا خواستم یا او را بکشد تا من راحت شوم

 یا اجازه بدهد من راحت شوم  بعد او را بکشد .

  خدا گفت : فکر نکنی من (لر) هستم

 چون هردو آرزوی تو یکی بود . ولی آرزویت را برآورده خواهم کرد .

 پرسیدم : بعد چی شد ؟

 گفت : از شدت خوشحالی چنان هیجان زده شدم که نگو ونپرس .

 گفتم : خب نتیجه چی شد ؟

 گفت: مثل اینکه بیش از حد هیجان زده شده بودم چون

  وقتی از خواب بیدار شدم رختخوابم بطور کلی خیس شده بود .

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 26 آبان 1398برچسب:, توسط بی امید |

 

 برایم نوشته بود : دیگر دنبال من نیا . تماس

 نگیر . اس نده . سر کوچه منتظرم نباش .

 از دورهم نگاهم نکن زیرا هرچه بین ما بوده

تمام شده . پس خواهش میکنم مزاحم نشو .

 اول باورم نشد موضوع جدی باشد فکر کردم

 دلش خواسته کمی بامن شوخی کند و سر به سرم

بگذارد . وقتی به او زنگ زدم تلفن را خاموش کرد شک کردم

باید اتفاق ناگواری رخ داده باشد . وقتی چند روز دورادور

او را تعقیب کردم همه چیز برایم روشن او عشق با شکوه

مرا با یک بنز آلبالوئی عوض کرد بود . هنگامی که

اورا دست در دست آن جوان دیدم سراپایم به آتش کشیده شد

وقلب بیچاره ام خود رادیوانه ورا به قفسه سینه ام  کوبید . در همین

حین صدای بغض آلود خواننده ای از دور توی گوشم پیچید :

 ( ترا با دیگری دیدم که گرم گفتگو بودی

   با او آهسته میرفتی سراپا محو او بودی

   گناهت را نمی بخشم . گناهت را ...)

   به دلم گفتم : دلکم آسوده باش وبه این صدا گوش کن تا دریابی

  او نیز سالها پیش به این درد مبتلا بوده ، پس خوشحال باش

 که تنها تو نیستی که به این غم مبتلا هستی .

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 25 آبان 1398برچسب:, توسط بی امید |

 

 باور کنید دلم از دیدن این نامهای زشت و رکیک که بر بعضی

 از وبلاگها گذاشته میشود خون است . آخر افزایش بازید به

 چه قیمتی ؟ آیا کسانی که چنین نامهائی بر وبلاگ خود 

میگذارند برای یک لحظه فکر نمی کنند شاید بازدید کننده 

خواهر ،مادر ، همسر و یا دخترشان باشد ؟ چون بی تردید

خانوده ها این سایت را محرم میدانند که اجازه میدهند دختر

،خواهر ، یا همسرشان در آن عضو شود . تعجب من بیشتر

از همه متوجه مدیر محترم سایت است که اجازه میدهد گروهی

اوباش از لطف رایگان بودن سوء استفاده نموده و وقاحت را به جائی

برسانند که چنین نامهای برای وب خود انتخاب ودر معرض دید کاربران

محترم قرار بدهند . زیرا اگر کسی در جستجوی چنین مطالبی

باشد مسلما در سایت وزینی مانند لوکس بلاگ آن را جستجو

نمی کند .

 

 

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 24 آبان 1398برچسب:, توسط بی امید |

 

 دیدی دلم شکست ؟

دیدی عشق افسانه بود ؟

دیدی صداقت ویران کننده است

دیدی جام بلورین قلب من

از دست کسی که ندانست قدر آن

افتاد وبیصدا شکست

دیدی دل غریب من

در میان سکوت رسانه های خبری

با پای خود به گورستان رفت ومرد

دیدی دلم در سپیده دم شکوفائی

در اولین خزان  پژمرد

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 23 آبان 1398برچسب:, توسط بی امید |

 

 قبول دارم

 حقیقت را نباید گفت

 اشاره هم نباید کرد

 که او رنجیده خواهد شد

واز من دور خواهد گشت

  توبرای پر، سوخته پروانه

  اشگ بریز

  شمع را من خواهم کشت

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 21 آبان 1398برچسب:, توسط بی امید |

 دگر از عشق و وفا هیچ نگوئید سخن

 این سخن بیهوده است 

 هیس ، آهسته فدم بردارید

 دل بیچاره من

 خوابیده است

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 آبان 1398برچسب:, توسط بی امید |

 به خدا در غم هجران

 تو ای ناز گل من

 آنقدر میسوزم

تا بیایی و بگوئی

بس است .

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 15 آبان 1398برچسب:, توسط بی امید |

 

 ما به جان ننه جان سوگند یاد می کنیم که توبه کرده ایم

 

 اگر از شما گله کردیم ، آقا جان توبه می کنیم . خب توبه را

 

 برای همچین روزهایی گذاشته اند دیگر . اگر گفتیم چرا به

 

 ما سر نمیزنید ، اگر نوشتیم چرا ما را فراموش کرده اید، 

 

 به جان ننه جان قسم توبه کردم .

 

 اگر گفتم تو بی مهرو وفائی  توبه کردم

 اگر گفتم زهجران و جدائب  توبه کردم

دگر هرگز نخواهم کرد شکایت

اگر گفتم نمیخواهم بیائی  توبه کردم

 

خب این هم اعتراف شعر گونه ، حالا چه

خاکی روی سرمان بریزیم که شما باور کنید

ما توبه کردیم ها ، ها .

 

 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آبان 1398برچسب:, توسط بی امید |

 

 یکی محض رضای خدا به ما بگوید چرا توسط دوستان به فراموشی

 

 سپرده شده ایم ؟ چرا دیگر کسی از ما یاد نمی کند ؟ چرا همه

 

 ما را فراموش کرده اند . چرا مدتهاست کسی جویای حال ما

 

 نمیشود ؟ پس ما چه خاکی روی سرمان بریزیم ؟ پس ما این

 

 وب را چرا ساختیم ؟

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 9 مهر 1398برچسب: نظر شما چیست ؟, توسط بی امید |

 

 سلام دوستان عزیز 

 

امیدوارم  مطالب وبم را بپسندید وجهت هرچه بهتر شدنش

با نظرات ظریف ودقیق خود یاریم دهید. خواهش می کنم

 مطالب ذیل را با دقت مطالعه نموده و درنظرسنجی شرکت کنید .

 

 1- آیا از اینکه زنده هستید خوشحالید ؟

 2- آیا شما مرگ را حق بشر میدانید ؟

 3- به نظر شما چرا مرگ شامل فرشته ها نمی شود ؟

 4- آیا تصور می کنید اگر شما متولد نمی شدید اتفاق

      وحشتناکی رخ میداد ؟

 5- آیا عقیده دارید وجود شما برای جهان مثمر ثمر بوده است ؟

 6- برخی از عرفا معتقدند چون خداوند عاشق دیدن خود بود

      انسان را آفرید . نظر شما چیست ؟

 7- به نظر شما ،گناهکاران تا ابد ( به معنی زمان بی پایان)

       باید در جهنم بسوزند ؟

 8- به نظر شما نیکوکاران ، پس از مرگ بلافاصله وارد بهشت

      خواهند شد ؟

 9- اگر فردا شما دیگر نباشید چه اتفاقی رخ خواهد داد ؟

 

 

  دوست نادیده من، از اینکه به وبم سر زدی تشکر می کنم

  امیدوارم بدون خاطره نویسی ویادگاری گذاشتن از وب

  خارج نشوی. زیرا حتی نبودن ما نیز خاطره هارا از ذهن

   دیگران محو نخواهد کرد . در حقیقت

   (غرض نقشی ست که از ما باز ماند )

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 11 بهمن 1392برچسب:, توسط بی امید |

 

 اعتراف می کنم حتی فیس بوک هم نتوانست مرحمی بر

 تنهایی ما باشد . تنهائی ما همچنان یک بلای آسمانی است

و مثل سابق پابر جا . راستی چرا ؟

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 بهمن 1392برچسب:, توسط بی امید |

 خواهش داریم یه جوانمرد پیدا بشه به هم نحوه زیاد شدن بازدیدو

 

 یاد بده .                            مچکریم :امضاء من و وبم

نوشته شده در تاريخ جمعه 4 بهمن 1392برچسب:, توسط بی امید |

دست طوفان

قایق را شکست

ماهیگیر

از خشم دریا ترسد

ولی افسوس

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 دی 1392برچسب:, توسط بی امید |

 

 رئیس جون  این هم خواهد گذشت .

 

 حالا هی فرت و فرت مارا از لیست وبلاگهای بروز شده بیرون کن

 

 نیز اینهم بگذرد

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 29 دی 1392برچسب:, توسط بی امید |

 

ترکم مکن تو بهر او

چون آب در جوشم مکن

بهر خدا ای نازنین

خصم را سیه پوشش بکن

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 29 دی 1392برچسب:, توسط بی امید |

 

 مرا از غم مترسانید

من فرزند پائیزم

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 28 دی 1392برچسب:, توسط بی امید |

 باور کن تنهائی وبی همزبانی بیشتر از هر چیزی زجرم میدهد .

 نه ، نه ،نه تصور نکن محبت گدائی می کنم . نه  من دنبال

محبت هم نیستم . شاید بپرسی : پس چه مرگته ؟ چی دنبال

چی هستی ؟  من در به در دنیال یک همزبانم ، همزبانی که

با من لا اقل تا حدودی همفکر باشد . بنظر تو ، من ازاین دنیا

توقع زیادی دارم ؟

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 27 دی 1392برچسب:, توسط بی امید |

ما همیشه باهم خواهیم بود .      بترکه چشم حسود

نوشته شده در تاريخ جمعه 27 دی 1392برچسب:, توسط بی امید |

 

   بی تردید عشق ورزیدن  نیاز کلیه موجودات است . بی شک من به

تو نیازمندم . پس خواهش دارم همواره کنار من بمان ای تنها نیازمن .

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:, توسط بی امید |

 

 جان مادرتن به سرعت نام وبلاگ بروز شده مارا از لیست خارج نکنید .

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 دی 1392برچسب: بی شک نفسهایم هم هوای ترا جستجو می کنند ,, توسط بی امید |

 

 میدانم تو بزودی مرا از دفترخاطراتت هم حذف خواهی کرد .

 افراموش نکن ،من همواره بیاد تو خواهم بود .

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, توسط بی امید |

 

  گفته بودم چو روم باز نگردم هرگز

 چه کنم این دل شیدا نرود جای دگر

 عهد بشکستم و از یاد ببردم پیمان

آفرین بر من و بر توبه شکن های دگر

نوشته شده در تاريخ شنبه 21 دی 1392برچسب:, توسط بی امید |

  از تنهائی وبی همزبانی فریاد

نوشته شده در تاريخ جمعه 20 دی 1392برچسب:, توسط بی امید |

 

 آقایان ، خانم ها سبح نیمه ابری شما به خیر وخوشی

 اینجا شیراز است . ساعت دقیقا 11/30 صبح ، هوا

 خیلی سرد است . زمین بعضی مناطق یخ زده است .

لطفا در صورت امکان بفرمائید در شهر شما چه خبر

است ؟ راستی ساعت چند است ؟

 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 دی 1392برچسب:, توسط بی امید |

 

دگر از عشق و وفا هیچ نگویید سخن

 این سخن تکراریست .

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, توسط بی امید |
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 15 مهر 1392برچسب:, توسط بی امید |

 

قسم به جان ننه جان

 

قسم به جان ننه جان این عمل از جانب من نبوده زیرا در این مورد از

بیخ (عرب) هستم  چون نه میدانم (لینک یعنی چه ) و نه اطلاع دارم

به چه کار می اید . بنابراین نوشته گوشه وبلاگ که دستورمیدهد

 اول مارا لینک کنید تا بطور اتوماتیک  شما را لینک کنیم از من

  نیست ! شاید بپرسید مگر تو مدیر وب خود نیستی ؟ بله شیرم 

 ولی به قول مولانا ، شیر بی یال وکوپالم . می پرسید چرا ؟

 خب به این دلیل که من وامثالهم بدون پرداخت هزینه در ملک

 دیگران خانه بنا کرده یم . مدیر محترم سایت که دنیای مجازی

را مفت ومجانی در اختیار ما قرار داده است صاحب اختیار ملک

 خویش است وهرگاه بخواهد (ورود عدوانی ) خواهد کرد و دستوراتی

 برای کاربران صادر خواهد نمود ! به قولی (آنچه سلطان به پسندد

 هنر است ) یا به عبارت دیگر ( چهار دیواری اختیاری) من هم به

 ایشان حق میدهم که هرگاه صلاح بدانند ورود نموده واصلاحاتی

 در خور انجام بدهند . ولی سوالی ذهنم را مشغول نموده است

 وآن این است که اگر مدیران محترم همه سایتها چنین دستوری

 صادر فرمایند ( به قول ننه جانمان )سنگ روی سنگ بند

 نخواهد شد.زیرا از این پس دیگر نه کسی میتواند لیتک نماید 

 نه لینک می شود . زیرا همه می گویند: به جان شما نمی شود اول شما»

که خیلی هم  خوب است و جای تشکر وقدر دانی دارد .چون ما ملتی به

شدت تعارفی هستیم . این پست  را نوشتم که دوستانی مانند

( مریم خانم ) بدانند و آگاه باشند که من به هیچ وجه مقصر نیستم .

پس خواهش دارم قهر نکنید و کما فی سابق سر بزنید.

   همین ( تماس فرت )

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 14 مهر 1392برچسب: امیدوارم جدی نگیرید , توسط بی امید |

 

   «دل شکستن هنر نمی باشد»

 

 تا توانی دلی به دست آور

                          که دل شکستن هنر نمی باشد

 در این خصوص توسط  فقه ها  ،عرفا، اندیشمندان و حتی

فیلسوفان بسیار تاکید شده است . در واقع گروه نامبرده با

اینکه در موارد بیشماری با هم توافق ندارند دراین مورد

بخصوص با هم همنوا ویکصدا شده اند .

« گر فلک اندخت بین ما شکی

                                    نیست در اخلاقمان شک اندکی »

  نا گفته نماند در این خصوص تمام  ادیان و مذاهب نیز

سفارش نموده اند

 

 مباش در پی خودبینی و ،خدا بین باش

                              که آنچه فرق یزید است وبایزید اینجاست

در شریعت هم تاکید شده که حتی در میدان جهاد هم انصاف

و عدالت را رعایت کنید . اینکه اسلام اصرار دارد نماز حتما به

جماعت منعفد گردد به این خاطراست که مومنین فقط به فکر

بهشت برای خود نباشند درضمن از غم ورنج دیگران نیز آگاه

گردند . فراموش نکنیم راه خانه خدا هم از کوچه امت خواهد

گذشت . خلاصه منظورم از این همه آسمان ریسمان 

بافتن این است که عزیزم، گلم ، نفسم ، این خیلی بد است

 که ما خودمان را اشرف مخلوقات بدانیم ولی به اندازه یک

مورچه به فکر کمک کردن به دیگران جهت رفع مشگلات

نباشیم .به قول خیام 

 روزی که به کوی کوزه گر می گذرم

                                              خود را زمیان کوزه ها میشمرم

زان پیش که گلی به کوزه گر هدیه برم

                                            باید که  یکی کوزه کنون باده خورم

کاری نکنیم که مصداق این شعر شویم .

به طواف کعبه رفتم به درون رهم ندادند

                                    که تو در برون چه کردی که درون خانه آئی

لذا از شما دوستان گرامی خواهش دارم بیائیدکاری کنیم که

در دوران حیات ازمورچه اثر گذارتر باشیم و ثابت کنیم زنده

هستیم وقادریم برای همه پست های این وب یادگاری بنوسیم . 

 

 بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی

                                       سرمست بدم که کرده ام ایاشی

 با من به زبان حال می گفت سبو

                                  من چون تو بدم تو نیز چون من باشی

 

 ( لطفا جدی نگیرید . متشکرم   )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب: آیا شما به من کمک میکی ؟؟؟؟, توسط بی امید |

 

 آیا کسی هست مرا یاری کند ؟

 

 یکی به او بگوید: من از او هیچ توقعی ندارم !

 به او بگوید:زندگیم در همان لحظه ای خلاصه

شده که او از مقابل تنها پنجره اطاقم می گذرد!

یکی به او بگوید: اگر از من هیچ حرکتی که دال

 بر دوست داشتنش باشد نمی بینی به این

 خاطر است که من سالهاست روی این

 صندلی میخکوب شده ام ! سالهاست که تنها

 دلخوشی من همین پنجره ای است که روبه

 کوچه باز می شود . یکی به او بگوید : اگر

  مدتی جواب نامهایش را ندادم به این خاطر

  است که خواهرم از ترس پدرم دیگر برایم

 نامه نمی نویسد !  یکی به او بگوید من قادر

 نیستم دستهایم را تکان بدهم ! یکی به او بگوید

 آنچه از من باقی مانده  صورتی زیبا و چشمانی

  است که مدتهاست به شوق دیدن او هر روز

 از صبح تا غروب به کوچه خیره می شود به

 امید اینکه او از زیر پنجره اطاق من گذر کند

 و دستی برایم تکان بدهد . فقط همین به او

 بگوئید من دوستش دارم همین .

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب: محض رضای خدا ،یکی به من جواب بده , توسط بی امید |

 

  تو نمیدونی چرا ؟

 

 دل من باز بیقراره تو نمیدونی چرا ؟

 

 دوباره در انتظاره  تو نمیدونی چرا ؟

 

هرچی میگم دلکم او رفته دنبال دلش

 

 دل من باور نداره تو نمیدونی چرا  ؟

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.